عاشقانه های الوینوکس
زندگی خاطره ی آمدن و رفتن ماست
زندگی خاطره ی آمدن و رفتن ماست
شب آرامي بود
ميروم در ايوان، تا بپرسم از خود
زندگي يعني چه؟
مادرم سيني چايي در دست
گل لبخندي چيد، هديهاش داد به من
خواهرم تكهي ناني آورد، آمد آنجا
........لب پاشويه نشست
......ادامه در ادامه مطالب